معنی real estate به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈriːləˈsteɪt reɪˈɑːlɪˈsteɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun phrase

ملک، دارایی غیر‌منقول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- a real estate company

- بنگاه معاملات ملکی

- a real estate agent

- دلال معاملات ملکی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد real estate

noun property and buildings for sale

Synonyms: chattels real, freehold, immoveables, land, land and buildings, landed property, landholdings, lot, plat, plot, real property, realty, territory

ارجاع به لغت real estate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «real estate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/real estate

لغات نزدیک real estate

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند